در ویدیوی زیر، سالگادو در مورد این پروژه توضیح میدهد:
تعدادی از عکس های سالگادو از پروژه رایحه یک رویا را ببینید ( در زیرنویس عکسها، زمان و محل تهیه عکس ذکر شده است) :
در ویدیوی زیر، سالگادو در مورد این پروژه توضیح میدهد:
تعدادی از عکس های سالگادو از پروژه رایحه یک رویا را ببینید ( در زیرنویس عکسها، زمان و محل تهیه عکس ذکر شده است) :
Jasper Johns, The Critic Sees, 1964, sculpmetal over platic with glass, Lent by the Artist, Philadelphia Museum of Art
-
آن جوان به عینکش برای دیدن نیاز داشت و آن را روی زمین گذاشت. آیا این نوعی قربانی کردن نمادین خود است؟ آیا مخاطب حرفهای را به یاد بریدن گوش ونگوک توسط خودش انداخته است؟
ارنست هاس، ۱۹۵۱، لندن
-
این عکس ارنست هاس، یکی از چالش برانگیزترین عکسهای خبری اوست. رخدادی را شاهد هستیم که توسط آینهها به قطعات مختلف تقسیم شده و مجموعا کامل کننده همدیگر هستند و میتوان بدون آنکه جلب توجه کرد، آن را دید. نوعی نظارت پنهانی. سطح دیگری از عکس، فردی است که مستقیما به دوربین نگاه می کند. در این سطح دوم به صورت همزمان دو بسته اطلاعاتی ارائه میشود: اول آن که این فرد خود مشغول چشمچرانی یا نظارت بوده است و دوم آنکه توسط دوربین غافلگیر شده است، یعنی خود در دام یک ناظر دیگر افتاده است.
از دید فلسفی، نظارت و پاییدن، با یک فاصله بین ناظر و سوژه نظارت همراه است. این فاصله علاوه بر اینکه در خود متضمن قدرت برای ناظر است، سوژه نظارت را آزاد میگذارد تا به صورت طبیعی رفتار کند. این فاصله باعث میشود که ناظر و سوژه نظارت گاه هیچوقت با یکدیگر برخورد مستقیم نداشته باشند. اگر این فاصله از بین رود، هم قدرت ناظر تغییر و هم رفتار سوژه نظارت تغییر میکند. این تغییر رفتار گاه در اجتماع مورد نیاز است. مثل دوربینهای کنترلی پلیس.
در عکس فوق با سه سطح نظارت مواجه هستیم: در سطح اول مرد عینکی ناظر مردمی است که در آینهها دیده می شوند. سطح دوم، دوربین عکاس ( و ما به عنوان بیننده عکس) ناظر مرد عینکی است ( هستیم) و سطح سوم دوربین عکاس ناظر مردمی است که در آینهها دیده میشوند. فقط در یکی از این سه سطح، نظارت، آشکار شده است و تنش موجود در عکس، حاصل این امر است. کلمه Perfect در یکی از آینهها، خود داستان این نظارت را به یک تناقض تبدیل میکند.
در زمان جنگ جهانی دوم، ارنست هاس مدتی در کمپهای کار اجباری آلمان کار کرده و نظارت زندانبان بر زندانی را بخوبی تجربه کرده بود.
ادگار آلن پو نیازی به معرفی چندانی ندارد: یکی از بزرگترین نویسندگان امریکایی قرن ۱۹ که به خاطر داستانها و اشعار کوتاه خود معروف است.
بعد از اختراع عکاسی به شیوه داگرئوتیپ در سال ۱۸۳۹ توسط لوئیس داگر، در سال ۱۸۴۰ ادگار آلن پو مقالهای راجع به اختراع عکاسی در یکی از روزنامههای فیلادلفیا نگاشت. او در این مقاله، عکاسی را “ شاید فوقالعادهترین پیروزی علوم جدید” نامید. متن کامل این مقاله در انتهای این نوشتار آمده است و دقت در آن میتواند آشکار کند که چرا آلن پو چنان نویسنده شگفت انگیزی بوده است. علاوه بر اینکه بخوبی این اختراع جدید را تحلیل میکند، برخی نکات جالب در مورد آن را یادآور میشود که نشانه دقت و هوش اوست.
یکی از نکات مطرح شده در این مقاله، مساله بازنمایی واقعیت است. آلن پو میگوید که
“ هیچ زبانی نمیتواند واقعیت را به درستی بازنمایی کند. وقتی ما منحصر بودن تصویر منعکس شده در یک آینه را تصور میکنیم، بیشترین نزدیکی به واقعیت رخ میدهد. صفحه داگرئوتیپ، در واقع به صورت نامحدود ( با تاکید بر این که صفت نامحدود با دقت انتخاب شده است) در بازنمایی واقعیت، دقیقتر از هر نقشی است که تاکنون دستان بشر زده است.”
مساله جالب دیگر در متن مقاله، ارزیابی او از ذات عکاسی است. میگوید :
” اگر ما یک اثر هنری را با میکروسکوپ بررسی کنیم، تمام شواهدی که از تشابه آن اثر با طبیعت وجود دارد، از میان میرود. اما اگر یک تصویر عکاسانه را با میکروسکوپ بررسی کنیم، یک واقعیت حتی مطلقتر آشکار میشود، یک هویت کامل از چیزی که بازنمایی شده است. تغییرات تدریجی سایهها و درجات پرسپکتیو خطی و پرسپکتیو Aerial( اجسام دورتر، محو تر و کمکنتراست تر)، همگی آنقدر شبیه واقعیت و طبیعت است که کمال این روش را به اثبات میرساند”
ادگار آلن پو، در بررسی کمال عکاسی به عنوان وسیلهای جهت بازنمایی واقعیت، از تشابه آن با طبیعت در مقیاسهای کوچک استفاده میکند و بیان میکند که برخلاف بقیه بازنماییهای واقعیت توسط انسان، وقتی در مقیاس کوچک هم به تصویر عکاسی نگاه کنیم، شبیه طبیعت است. تغییرات تدریجی سایهها و روشناییها، حتی در مقیاس میکروسکوپی هم مشابه تغییرات تدریجی آنها در طبیعت است. اتفاقی بودن خطوط و سایهها در تصویر عکاسی مانند واقعیت است. شاید وفاداری ادگار آلن پو به مکتب رمانتیسم، و ارزش والای طبیعت باعث چنین روشی از ارزشگذاری شده باشد.
اما شاید این روش بررسی تصویر عکاسانه در زمانه حاضر و شیوع تصاویر دیجیتال، ارزش خود را از دست داده باشد. چرا که اگر با میکروسکوپ به نگاتیو نگاه کنیم، کریستالها به صورت تصادفی ( مانند طبیعت) پراکنده هستند اما در تصویر دیجیتال، این اتفاقی بودن گسترش پیکسل ها وجود ندارد.
تصویر داگرئوتیپ ادگار آلن پو
امضای آلن پو
ادگار آلن پو ۱۰ سال پس از اختراع عکاسی و در سن۴۰ سالگی از دنیا رفت.
---------
متن کامل مقاله آلن پو:
The Daguerreotype
by Edgar Allan Poe
THIS WORD is properly spelt Daguerréotype, and pronounced as if written Dagairraioteep. The inventor’s name is Daguerre, but the French usage requires an accent on the second e, in the formation of the compound term.
The instrument itself must undoubtedly be regarded as the most important, and perhaps the most extraordinary triumph of modern science. We have not now space to touch upon the history of the invention, the earliest idea of which is derived from the camera obscure, and even the minute details of the process of photogeny (from Greek words signifying sun-painting) are too long for our present purpose.
We may say in brief, however, that a plate of silver upon copper is prepared, presenting a surface for the action of the light, of the most delicate texture conceivable. A high polish being given this plate by means of a steatitic calcareous stone (called Daguerreolite) and containing equal parts of steatite and carbonate of lime, the fine surface is then iodized by being placed over a vessel containing iodine, until the whole assumes a tint of pale yellow.
The plate is then deposited in a camera obscure, and the lens of this instrument directed to the object which it is required to paint. The action of the light does the rest. The length of time requisite for the operation varies according to the hour of the day, and the state of the weather–the general period being from ten to thirty minutes–experience alone suggesting the proper moment of removal. When taken out, the plate does not at first appear to have received a definite impression–some short processes, however, develop it in the most miraculous beauty.
All language must fall short of conveying any just idea of the truth, and this will not appear so wonderful when we reflect that the source of vision itself has been, in this instance, the designer. Perhaps, if we imagine the distinctness with which an object is reflected in a positively perfect mirror, we come as near the reality as by any other means. For, in truth, the Daguerreotyped plate is infinitely (we use the term advisedly) is infinitely more accurate in its representation than any painting by human hands.
If we examine a work of ordinary art, by means of a powerful microscope, all traces of resemblance to nature will disappear–but the closest scrutiny of the photogenic drawing discloses only a more absolute truth, a more perfect identity of aspect with the thing rep resented. The variations of shade, and the gradations of both linear and aerial perspective are those of truth itself in the supremeness of its perfection.
The results of the invention cannot, even remotely, be seen–but all experience, in matters of philosophical discovery, teaches us that, in such discovery, it is the unforeseen upon which we must calculate most largely. It is a theorem almost demonstrated, that the consequences of any new scientific invention will, at the present day exceed, by very much, the wildest expectations of the most imaginative. Among the obvious advantages derivable from the Daguerreotype, we may mention that, by its aid, the height of inaccessible elevations may in many cases be immediately ascertained, since it will afford an absolute perspective of objects in such situations, and that the drawing of a correct lunar chart will be at once accomplished, since the rays of this luminary are found to be appreciated by the plate.
قله Meru در هیمالیا با ارتفاع ۶۶۶۰ متر شاید در برابر ارتفاع ۸۰۰۰متریهای هیمالیا، کم ارتفاع به نظر آید اما یکی از مسیرهای صعود به قله مرکزی آن، یکی از دشوارترین صعودهای جهان به شمار میرود. علت هم این است که این صعود، یک صعود کاملا تکنیکی به شمار می رود که قسمت زیادی از آن بر روی دیواره گرانیتی صاف است (صعود با استفاده از تجهیزات خاص بر روی دیوار سنگی که مدت زیادی زمان میبرد)، حجم زیادی از تجهیزات صعود و غذا ( تا حدود ۱۰۰ کیلوگرم) باید توسط کوهنورد حمل شود، امکان استفاده از شرپا وجود ندارد و به خاطر طول و دشواری مسیر، مدت صعود بر روی دیواره سنگی/برفی طولانی است و چندین شب باید بر روی دیواره سنگی اردو زد.
همه این دشواریها باعث شده که تلاش بسیاری از کوهنوردان مشهور برای صعود به این قله ناموفق باشد تا سال ۲۰۱۱ که بالاخره یک گروه سه نفره توانستند این کار واقعا دشوار را انجام دهند.
دو نفر از این سه کوهنورد عکاس/فیلمساز بودند و از صعود خود فیلم مستندی تهیه کردهاند به نام Meru. حمل تجیهزات عکاسی نیز خود بر دشواری این صعود افزوده بود. وزن بار برای این تلاش، به حدی مهم بود که آنها حتی انتهای مسواکهای خود را شکسته بودند که وزن کمتری با خود حمل کنند و مجبور شدند برای حمل تجهیزات فیلمبرداری، از غذای خود کم کنند. صعود اول آنها در سال ۲۰۰۸ ناموفق بود چون چند روز را به خاطر هوای بد در میانه دیواره از دست دادند و در نزدیکی قله مجبور شدند بعلت تمام شدن غذا، برگردند.
۱- در زمان کودکی پدرم کتابی برایم خریده بود که شامل چندین کتاب مشهور ادبی مانند دون کیشوت سروانتس، تام سایر مارک تواین، بینوایان هوگو، کنت مونت کریستو دوما و چند کتاب دیگر همگی به صورت خلاصه در یک کتاب بود. هر رمان تقریبا ۱۰-۱۵ صفحه بود و کل کتاب هم حدود ۱۰۰ صفحه. در آن سن ۸-۹ سالگی با اشتیاق این کتاب را خواندم اما بعدها که فهمیدم اصل این کتابها چقدر کامل و متفاوت هستند و برخی از آنها را خواندم، افسوس میخوردم که چرا آن خلاصهها را خوانده بودم. اما طی سالهای بعد اصل برخی دیگر از این کتابها را (مثلا دون کیشوت سروانتس) را هیچگاه فرصت نکردم بخوانم و بعد فهمیدم که همان خلاصه ها باعث شد که با بسیاری از این آثار حداقل آشنایی را داشته باشم.
صفحه قبلی | < 1 [2] 3 ... > >> >>| | صفحه بعدی |